کد مطلب:30040
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:35
آيا ايمان و تعصب از يك مقوله هستند؟
اشخاصي كه از عناصر و فعاليتهاي دروني انساني اطلاعي ندارند، يا اطلاع آنان بسيار ناچيز است، گمان مي كنند ايمان و تعصب يك پديده مي باشند، زيرا هر دو پديده موجب مي شوند كه انسان در نظر و عمل خود مقاومت و پافشاري نمـايـد. و روي ايـن تفسير ساده لوحانه تلخيهاي بيايماني خود را به شيريني ساختگي مبدل مي سازند و از اين فلسفه بافي بيمعني، بياعتنائي به اصول « حيات معقول » و بيبند و باري در زندگاني حيواني را نتيجه مي گيرند!! اينان اگر فرصتي پيدا مي كردند و لحظاتي چند از تعصب به تفسيري كه درباره ايمان ارائه مي دهند، دست بر ميداشتند آنوقت ميفهميدند كه آري:
1ـ انسان خيلي بيايمان است، زيرا متوجه نيست كه ريشههاي سازنده ايمان در اعماق جان آنان نفوذ دارد.
2ـ انسان خيلي بدبخت است زيرا متوجه نيست كه ريشههاي سعادت در اعماق درون او گسترده است.
3ـ انسان خيلي جاهل است زيرا متوجه نيست كه ريشههاي معرفت در عميقترين ستون رواني او در انتظار روييدن است.
و به هرحال، اينان چه به خود بيايند و چه براي هميشه از خود بيگانه شوند، تغييري در واقعيّت بوجود نميآيد. ما بايد بدانيم تعصب و لجاجت و مقاومت و پافشاري در دفاع از نظر و عمل خود چيزي است و ايمان چيزي ديگر، ايمان در اصطلاح مكتب اسلام عبارت است از به ثمر رسيدن بذرهاي متنوع حقيقت كه خداوند در نهاد انسانهاپاشيده است. اين بـذرها با علم و معرفـت و تعقـل و فعاليـتهاي وجداني مي ـرويد نه با ضديـت با آنها كه تعصب ناميده ميشود. اگر مـا موضوع ايمان را بطور صحيح در نظر بگيريم، اين مطلب كه گفتيم روشن مي شود. موضوع ايمان عبارت است از به ثمر رسيدن بذرهاي سه گانه فوق كه متذكر شديم، آيا در پروراندن اين بذرها سود شخصي وجود دارد؟!
آيا با پروراندن اين بذرها حس خودخواهي آدمي اشباع مي شود؟! آيا با بثمر رسيدن اين بذرها تمايلات و شهوات و خودكامگيهاي آدمي اشباع مي شود؟! يا بالعكس، با اعتقاد به اصول مزبور، دائره سودجوئيهاي شخصي تنگ تر مي شود و خودخواهيها در هر شكلش نابود مي گردد و تمايلات و شهوات و خودكامگيها سخت تعديل مييابد؟ ايمان به اصول فوق حسابگري دقيق را براي شخص با ايمان چنان ضروري مي سازد كه همواره خويشتن را با اين حقيقت مخاطب قرار مي دهد كه:
دانهاي در صيدگاه عشق بيرخصت مچين كز بهشت آدم بيك تقصير بيرون ميكنند
قـطع ايـن مرحـله بيهمرهي خضر مكـن ظـلـمـاتست بـتـرس از خـطـر گمراهـي
ايمان به اصول مزبور همواره خواستههاي زندگي طبيعي را به سود «حيات معقول» تعديل مي نمايد و از پافشاري و مقاومت در دفاع از نظر و عمل غير مربوط به «حيات معقول» كه تعصب ناميده ميشود، جلوگيري مي نمايد. كسي كه مطابق اصول مزبور معتقد است كه:
يا سبو يا خم مييا قدح باده كنند
يك كف خاك در اين ميكده ضايع نشود
ج
و معتقد است كه:
اين جهان كو هست فعل و ما ندا
سـوي مــا آيـــد نــداهــا را صــدا
مولوي
و ميداند كه:
از تـير آه مظلوم ظالم امـان نيـابد
پيش از نشانه خيزد از دل فغان كمـان را
صائب تبريزي
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشـته خويش آمد و هنـگام درو
حـافـظ
و يقين دارد كه: « كُلُ نَفسٍ بِما كَسَبَت َرهينَةٌ» مدثر/ 38 [هر نفسي در گرو اندوختههاي خويش است.]
چنين انساني چگونه مي تواند تعصب بورزد، با اينكه مي داند در هر تعصبي حقيقتي را از خود و ديگران مي پوشاند. ايمان در مكتب اسلام نخستين عظمتي را كه بر انسان مي بخشد، باز كردن افق انديشه و تعقل او مي باشد، نه محدود ساختن آن. و آدمي كه گام به مرحله ايمان مي گذارد، مي داند كه: «اَلطُّرُقُ ِالي اللهِ بِعَدَدِ َانفاسَ الخَلائِقِ»:
هر دل سوزان هزاران راه دارد سوي تو
اينهمه ره را تو پاياني ندانم كيستي
عليصائبي تبريزي
پس با اين فرض، شخص با ايمان با كدامين دليل مي تواند راه حقيقت را در دانسته و خواسته شخصي خود محدود و منحصر بسازد. او بهتر از همه مي داند كه:
سختگيري و تعصب خامي است
تا جنيني كار خون آَشامي است
مولوي
ترجمه و تفسير نهجالبلاغه ج 8
آية الله محمدتقي جعفري
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.